تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

در میان حجم کلمات وقتی گم شوی خودت می شوی کلمه
خودت می شوی توضیح
حتا نگاهت می شود کتاب کتاب حرف
این گم شدن را دوست دارم
این کلمه شدن را
که خدا به کلمه قسم خورده ست
آخرین مطالب
  • ۹۵/۱۱/۱۷
    82
  • ۹۴/۰۸/۰۹
    81
  • ۹۴/۰۳/۲۰
    80
  • ۹۴/۰۳/۱۷
    79
  • ۹۴/۰۱/۲۴
    78
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    77
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۳/۰۶/۲۹
    73
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۲۰
    16
  • ۹۲/۰۶/۰۴
    33
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۱/۱۱/۰۳
    7
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9
محبوب ترین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۲/۰۶/۲۰
    34
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۲/۰۵/۰۶
    28
  • ۹۱/۱۰/۳۰
    6
  • ۹۲/۱۰/۱۵
    47
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9

32


نمی دانم شما به چه چیزی می گویید شخصیت

آدم متشخص برایتان چه فاکتور هایی دارد

یک آدم باید چه جور باشد که از نظر شما متشخص باشد؟


من خودم یکی از بزرگترین فاکتور هایم نحوه ی احترام گذاریش به دیگران است

هر کسی بیشتر احترام بگذارد برایم متشخص تر است حتا اگر به قول یکی از دوستان با اون مشکل شخصی داشته باشم...


یکی از رفتار هایی که توی جامعه ما از بین رفته و مثل این قیمت هایی که بالا رفتنشان حتمی و پایین امدنشان غیر ممکن است دوباره برگشتنش به جامعه انگار غیر ممکن شده همین احترام گذاشتن به دیگران است

احترام به ذهن فکر سلیقه حرف (حرف مخالف که سرمان را بخورد جدیدن ما تحمل حرف موافق را هم نداریم) موقعیت.

منظورم از موقعیت موقعیت بالا نیست

منظورم قرار گرفتن توی موقعیت های خاص است که ادم را می گذارد توی معذوریت بعضی کارها. ما بلد نیستیم یا از ذهن خودمان فراری داده ایم بلد بودنش را که به معذوریت های آدم ها توی موقعیت های مختلف احترام بگذاریم.


خلاصه این که تشخص ما رفته توی تحقیر کردن

جنگیدن و قبول نداشتن طرف مقابلمان

مثلن هر چقدر یک ادم با فضل و کمالات را ( توی هر زمینه ای ) بیشتر قبول نداشته باشیم

متشخص تر و باکلاس تریم


(اینی که می گویم با انتقاد کردن فرق دارد) انتقاد کردن اصول زندگی است اصلن باید انتقاد کنی تا بدی ها رفع شود و خوبی ها بیاید جایش بنشیند

حالا کار نداریم که گوش انتقاد پذیر هم کر شده!


خیلی شاخه به شاخه شد

اما فقط خواستم بگویم

تشخص به تحصیلات موقعیت شغلی و مالی خانه و ماشین و لباس نیست

تشخص به این است که وقتی وارد یک جمعی می شوی کسی اخم هایش را توی هم نکند. کسی دلش نلرزد که حالا ممکن است چیزی بارش شود

کسی از زخم زبان نترسد

کسی از فخر و افاده حالش بد نشود

کسی از ترس توهین شنیدن رویش را از تو برنگرداند

وگرنه مارک لباس و مکان زندگی و ماشین و حتا جدیدا مارک مایع ظرفشویی سر جهاز!!!!!!! را همه دارند همه هم می توانند با دو روز قناعت کردن بخرند حتا آن کسی که فکرش را نمی کنی.

اما اخلاق  دُر گرانی ست...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۵۲
مهدیه جاهد

31

دیروز بالاخره بعد از مدت ها رفتیم سینما.

"هیس دختر ها فریاد نمی زنند"

قرار بود با برادر زاده ها برویم یک فیلم کمدی

اما از آنجا که مهمان آمد و دیر شد مجبور شدیم دست بی اندازیم گردن اولین سینما و آخرین سئانسش را بچپیم تویش

چرا اینجوری می گویم؟ چون سینمایش را از نظر کیفی باید گل بگیرند و تمام.

حالا جدای از بلند گوهای خراب و صندلی های ناجور و صحبت کردن مامورینش با هم وسط فیلم و این که گیر کردیم وسط یک چنین فیلمی

که فکر میکردیم نهایتا یک فیلم درام عشقیست و نبود و صفحه حوادث روزنامه بود

اما

پیشنهاد می کنم حتما این فیلم را تماشا کنید

به نظرم تنها فیلمی بود که کارگردانش یک خانم بود و خالی از پز ها و تز های مسخره فیمینیستی.

خالی از نمایش دادن یک معضل اجتماعی و فحش دادن به زمین و زمان و کسانی که اصلن ربطی ندارند

تنها فیلمی بود که با انصاف فرهنگ غلط جا افتاده بین خودمان را نشانه گرفته بود و با انصاف انگشت گذاشته بود روی یک نقص خودمان که منجر می شود به جنایات خاموش و تباه شدن خیلی از زندگی ها

تنها فیلمی که مظلوم نمایی بی جا نکرده بود.

یکی از فیلم هایی که می شود گفت تویش حق به حق دار رسید و چنان تاثیری روی مخاطب می گذارد که تا مدت ها می تواند ذهن را در گیر خودش کند

همان افسردگی و سر خوردگی را به تو منتقل می کند و حتا به قلیان وا میداردت که فکری به حال این همه اتفاق کنی

فکری به حال این همه باور و تفکری که می تواند دنیایی را زیر و رو کند.

حالا کار به نواقصش هم ندارم

که توی اوج نا امیدی آدم ها همه چیز امید وار کننده بود جز خدا

همه چیز نقش داشت جز خدا

زندانی اعدامی همه چیز داشت جز خدا جز حتا یک قرآن.

بسم الله الرحمن الرحیم هیچ نقشی نداشت جز زمانی که خوانده شد و جای امیدواری حکم قصاص آمد جلوی چشم .

و این که جدیدا بجز فیلم های ماه رمضانی ما توی بقیه فیلم هایمان خدا را حذف کردیم!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۳
مهدیه جاهد

برای شهر ترانه ای می خوانی و رد می شوی


اما من

مست و مستور

به دنبال توام


به اواز دشت ها که می رسی

اواره شده ام

و بین کوه ها و جابه جایی قاره ها

میان دریاها

و مرجان ها و گودال های پر آب

به دنبال تو


تو می خوانی و من

در من

در تو

در انعکاس تو

به دنبال تو ام

تو می خوانی

و

من

حالا دارم می خوانم


از اولین کلمه!



______________________________________

بعضی وقت ها خودم می دانم

آنقدر گنگ می نویسم

که مجبورم نامی بگذارم تا شاید اندکی مفهوم منتقل شود!


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۵۷
مهدیه جاهد

29

یک بچه بیاوری


شکل خودت


آنوقت بنشینی بزرگ شدن خودت را ببینی
جالبیش اینجاست که همه خصلت های بد خودت را هم ارث ببرد
آن وقت تو بشینی گند اخلاقی های خودت را و کله شقی های خودت را هم ببینی
آن وقت ست که
باید بروی دست پدرو ومادرت را ببوسی
که چه تحملی داشته ند و چه صبری
تا تو بزرگ شدی
پس
همین حالا بلند شو و  ببوس
شاید فردا
دیر باشد...

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۲
مهدیه جاهد

28


تقدیرم
گره بخورد
با مقدر تو

این شب ها...
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۲
مهدیه جاهد

27



می دانستی خدای عاشقِ رفیق بازی و مهمان و مهمان بازی؟

می دانستی 27 سال عمرم را به تو بدهکارم؟

27 سال که نمی دانم بابت بطالت کدام سالش بیشتر باید سکوت کنم ؟



پ.ن: این خودِ خودِ نشانه که شماره مطلب هم 27 بود

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۸
مهدیه جاهد

26



خسته شدم از بس گفتم حجاب یک چیز عمومی ست

هر کسی اگر میخواهد اداب اجتماعیش را به جا بیاورد و فرهنگ جامعه نشینی اش را ,موظف به رعایت و برقراری امنیت هم جامعه ای هایش است

خسته شدم از بس گفتم

برادر من , شوهر من,  پدر من , مرد خانواده من و بغل دستی ام و آن وری و این وری ام  توی این همه زن و مرد رنگ و وارنگ و بی فرهنگ امنیت می خواهند

خسته شدم از بس گفتم  مرد های ما  هر چقدر هم که راندن دینشان عالی باشد و دست فرمان مادرزاد باشند بلخره بین این همه راننده ناشی یک از خدا بی خبری می اید و زارپ از سر بی تجربه گی و ناشی گری می کوبد بهش

بعد انجا جواب مصدومیتش را چه کسی می دهد؟

حالم بهم خورد از بس شنیدم اینقدر حجاب را زوری نکنید ما را از دین زده می کنید

باشد قرار نیست و موافق نیستیم که با چماق و زور چادر سرتان کنند یا با حجابتان کنند

اصلن خسته تر از آن هم هستیم که حوصله کنیم این حرف ها را توی کله تان فرو کنیم

نه اینکه نخواهیم چرا

تا اخر عمرمان هم شده منطق جور مینیم و مثال کنارهم می چینیم برای حجاب


اما

یادتان باشد حالمان بهم خورده از این حرف که ما را از دین زده کردید

اصلن به درک که از دین زده شده اید

نه این که شما دین را نخواهید

که دین دیگر شما ا نمی خواهد

مطمئن باشید دین حس دارد

روح دارد

حق انتخاب دارد

او شما را انتخاب نکرده

او نخواسته

صاحبش نخواسته شما در امان باشید

ولتان کرده توی هزار جور زخم و درد و سم و اسید


اصلن دین به شماهایی نیاز ندارد

اما

این را هم یادتان باشد

تمام قوانین امنیتی این مملکت بر اساس دین و برای دیدنداران است

اگر هر اتفاقی برایتان افتاد

شمایی که از دین زده شده اید

حق ندارید مطالبات قوانین دینی برای دفاع از خودتان را داشته باشید

شما به زدگی تان برسید!

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۳:۲۳
مهدیه جاهد



اصلن همین است که بنشینی پشت مونیتور و گردنت را یک وری کج کنی تا فکری برای نوشتن به سرت بزند

وگرنه وقتی از کاغذ و قلم و کیبورد دوری که همه جور سوژه به کله ت می رسد که بنویسی و پر و بالش بدهی و حتا جذابش کنی.

این است که استاد ما می گفت همیشه یک قلم و چند برگ کاغذ _ به فراخور نوع نویسندگی تان _ دورو برتان باشد

حتا وقتی خوابید

حتا وقتی توی اتوبوس هستید

حتا وقتی توی  شلوغی دارید له می شوید

حتا وقتی رویم به دیوار...

حالا فرض کنید این نصیحت را هم گوش داده اید  و همه جا کاغذ دارید دنبالتان

آن جا هم فکر نکنید خوشحالید و چیزی به ذهن می رسد

اصلن همین که خیالتان راحت است چیزی همراه دارید که می تواند ذهنیاتتان را ثبت کند این ذهنیات نیامدنشان می گیرد

خوشحال هم نباشید که نوت موبایلتان هست

چون همان موقع یا موبایلتان را جا گذاشته اید یا شارژش در حد بوق بوق کردن کم است یا اصلن هنگ می کند

شکل خوبش این است که می نویسید موقع سیو کردن یا اشتباهی بجای یس سیو نو را می زنید یا یکهو می رسید مثلن به ایستگاه و باید پیاده شوید یا ناگهان تلفنتان زنگ می خورد و نیم ساعت حرف می زنید و تهش یادتان می رود که اصلن چیزی داشتید می نوشتید یا اصلن ناگهان موبایلتان را یک زورگیر اره به دست می دزدد.

خلاصه

نوشتن خوب است.


پ.ن: بدترین شکل ضد حال خوردن توی نوشتن این است که یک دفعه جلوی مدیریت وبلاگت یک ایده خوب به ذهنت می رسد و شروع میکنی تند تند نوشتن و سرت راهم بالا نمی کنی غلط هایت را بگیری می گویی بی خیال آخرش غلط گیری میکنم

سه صفحه می نویسی

حالا سرتان را بالا کنید

به به

زبان کیبورد انگلیسی بوده!

خوش بگذرانید همان موقع با آشنا کردن سرتان و دیوار

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۲:۴۲
مهدیه جاهد

آدم هایی هم هستند که خود به خود در مقابل تو احساس کمبود می کنند

اصلن نه این که بخواهی خودت به آنها القا کنی جوری اند که شرایطی که داری باعث می شود انها توی شخصیتشان یک احساس ضعفی کنند

اتوماتیک


این خیلی خطر ناک است البته نه برای شما

برای خودشان

مثلن من در مقابل چنین آدم هایی لبخند های عاقل اندر سفیه می زنم و توی طولانی مدت ارتباطم را کم رنگ می کنم


این ها بعد از دست دادن چنین حالتی بهشان شروع میکنند یک ماده ای توی مغزشان ترشح کردن به اسم فکر دفاعی

مثلن فکر میکنند که حالا که خودشان فکر کرده اند جلوی تو کم تر هستند پس تو هم داری به همین فکر میکنی

بعد مسلسل وار حتا تا مرز دروغ گفتن و بلوف زدن هم که شده پیش می روند تا به تو ثابت کنند از تو بهترند


به این آدمها که گره های کور توی روحشان دارند فقط لبخند بزنید فقط لبخند

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۳:۰۳
مهدیه جاهد

23


خدا یا
تو شاهدی که توی این ماه عزیزت
ما هی تلاش می کنیم الف بین قلوب باشیم
اما
خیلی هایت فی قلوبهم مرض هستند
چه کنیم با این ها ؟/؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۲:۰۱
مهدیه جاهد