صورتت چال زیبایی ندارد
موهایت هم مد روز نیست
چه فرقی میکند
من همان صورت گاهی تراشیده و گاهی نتراشیده ت را دوست دارم
با همان موهایی که صبح به صبح شانه شان میزنیو ـا آخر شب هزار بار بهم میریزد
و حتا بوی جوراب هایت که حوصله نداری وقتی می ایی خانه بی اندازیشان توی سبد لباس های کثیف
و آخرش خودم مجبورم از گوشه بخاری کنارتلویزیون یا پنهان ترین گوشه های خانه پیدایشان کنم.
من همان بوی عطر های اشتباهیت را دوست دارم و شیشه های خالی عطر های خودم را!
حتا دستمال کاغذی هایی را که حوصله نمی کنی از جیب لباسهایت در بیاوری
و گلوله های دستمال روی لباس های شسته را.
تمام بی نظمی های یک مرد را
تمام مرد بودنت را
دوست دارم!
...
وقتی با تمام خستگی برایم آغوشی از اهمیت داشتن را می اوری
این روزها بیشتر نیاز به بودنت را احساس میکنم
با این که میدانم این مشغله های تمام ناشدنی چطور درگیرت کرده اند
اما هر ثانیه حضورت درکنارم انگار آرامش دنیاست و فراغت از هرچه فکر و خیال
شده ام مثل دختر بچه ای که بعد از رفتن پدرش بهانه می گیردو تا مدت ها گریه میکند تا پدرش به هر زوری شده برگردد اما میداند که باید صبر کند اما نمیتواند گریه هم نکند!
حالا خودم هم مادر ان کودکم که باید ساکتش کنم هم همان کودکم.
امروز واقعا وقتی رفتی پشت سرت گریه کردم!
بعضی وقتها همسرم باید پدرم هم بشود!
__________________________--______________________--_______________________--_________--
موتورانه مان تبدیل شده به پرایدانه!!!
چند وقت پیش حرف سر وایبر و لاین و واتس اپ و اندرویید و این چیزها بود توی جمع خانواده
بعد یکدفعه همسر ما برگشت گفت گوشی اندرویید هم که داشته باشی من نمی گذارم بری توی لاین و این مسخره بازیها حق نداری بروی!
با یک لحنی گفت که اول به من برخورد
بعدا
بهش گفتم یک جوری با آدم برخورد میکنی انگار دفعه اولم ست میخواهم وارد این
محیط ها بشوم یا نوجوان 15 ساله م!
گفت: نیستی. بهت هم بر نخورد ولی من نمی گذارم! خواستم بدانی سر حرفم قاطعم! و دیگر هیچی نگفت
و من همچنان در برخوردگی و ناراحتی به سر می بردم. قانع نشده بودم!
چند روزی دارد از این موضوع می گذره!
یک سری اتفاقات افتاده از طریق همین لاین بازی و وواتس اپ بازی و اینترنت بازی و گوشی بازی
بین چند تا زن و شوهر بهم خورده درحدی که چند تاشان به مرز جدا شدن رسیدند
رابطه چند تا دوست بهم ریخته
و کلن چند تا بچه به کل از روابط عاطفی خانواده جدا شدند
نمیخواخم بگویم تکنولوژی چیز بدی ست
نمی خواخم بگویم باید متعصبانه با آن برخورد کردو جلوی ورودش را گرفت
فقط
میخواخم بگویم الان درک میکنم شوهرم چرا با ان قاطعیت به منی که از 16 17
سالگی تو محیط مجازیم و با تمام پستی و بلندی هاش اشنا چنین حرفی زد!
اگر یک کم
فقط یک کم روی این جور جدیدالورود ها توی زندگیمان قاطع باشیم
شاید کمتر دچار مشکلات این چنینی بشویم!
وقتی زندگیمان برایمان از سرگرمی های زودگذر واجب تر باشد!