تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

در میان حجم کلمات وقتی گم شوی خودت می شوی کلمه
خودت می شوی توضیح
حتا نگاهت می شود کتاب کتاب حرف
این گم شدن را دوست دارم
این کلمه شدن را
که خدا به کلمه قسم خورده ست
آخرین مطالب
  • ۹۵/۱۱/۱۷
    82
  • ۹۴/۰۸/۰۹
    81
  • ۹۴/۰۳/۲۰
    80
  • ۹۴/۰۳/۱۷
    79
  • ۹۴/۰۱/۲۴
    78
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    77
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۳/۰۶/۲۹
    73
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۲۰
    16
  • ۹۲/۰۶/۰۴
    33
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۱/۱۱/۰۳
    7
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9
محبوب ترین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۲/۰۶/۲۰
    34
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۲/۰۵/۰۶
    28
  • ۹۱/۱۰/۳۰
    6
  • ۹۲/۱۰/۱۵
    47
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

50

هیچ وقت فکر نمی کردم  "بیست و هشت"

بشود عدد عمرم!

بشود سال ِ روز هایی که گذرانده ام.

بیست و هشت سال بگذرد از اولین باری که کوچک و ضعیف دنیا آمده ام.

بیست و هشت سال بگذرد از پیر تر شدن مادرم!

از خمیده شدن پدرم!


روز هایی که فکر میکردم بیست شدن عمر چقدر دور است چقدر زیاد است ,حالا هشت سال بر آن اضافه شده است و گذرش را اینچنین

در بی حسی و شتاب , حس نکرده ام.


با هر بهاری که امده است و طراوت بخشیده است و نو کرده ,عمر من یک سال گذشته است و کهنه تر شده است و پیر تر...!


تا بگذرد!


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۸
مهدیه جاهد