تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

در میان حجم کلمات وقتی گم شوی خودت می شوی کلمه
خودت می شوی توضیح
حتا نگاهت می شود کتاب کتاب حرف
این گم شدن را دوست دارم
این کلمه شدن را
که خدا به کلمه قسم خورده ست
آخرین مطالب
  • ۹۵/۱۱/۱۷
    82
  • ۹۴/۰۸/۰۹
    81
  • ۹۴/۰۳/۲۰
    80
  • ۹۴/۰۳/۱۷
    79
  • ۹۴/۰۱/۲۴
    78
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    77
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۳/۰۶/۲۹
    73
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۲۰
    16
  • ۹۲/۰۶/۰۴
    33
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۱/۱۱/۰۳
    7
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9
محبوب ترین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۲/۰۶/۲۰
    34
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۲/۰۵/۰۶
    28
  • ۹۱/۱۰/۳۰
    6
  • ۹۲/۱۰/۱۵
    47
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9

۲۴ مطلب با موضوع «از هر دری» ثبت شده است

46

نمی دانم چرا خیلی ها هی اصرار دارند مراسمات زیبای ایرانی را مقابل مذهب قرار دهند

نمی دانم چرا این آدم ها نمی توانند تعادل برقرار کنند و ارتباط بین خیلی چیز های خوب

کارشان شده که فقط اخم هایشان را بکشند توی هم و هی بگویند فلان چیز بد است و فلان چیز که _ما می گوییم_ خوب

بعد هم دستشان را بکشند به محانشان شادی هم پر چادرشان و م ی آدم ها را شمر و یزید و ابن ملجم کنند

بترسید از روزی که در محضر خدا بخاطر تلاش برای گرفتن مقام خدا دستگیرشوید...!




یلدا

دیشب

جای همه خالی :)

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۴:۳۲
مهدیه جاهد

43


مثل آدم هایی که تکنولوژی حالشان را به هم زده ست و می خواهند روی بیاورند به غار نشینی
این جامعه های مجازی هم حالمان را به هم زده ست و می خواهم برگردم به وبلاگ نویسی

ذوق هفتگی فکر کردن به یک موضوع و انتظار شیرین باز کردن صفحه مدیریت و دیدن چند تا کامنت.
رفتن توی وبلاگ دوستان و خواندن نوشته ها و افکار شان
و انس گرفتن به قلمشان بدون این که بدانی چه کسی پشت آن قلم است
کامنت دادن به نوشته به موضوع به محتوا
نه به شخص و
به شوخی و به چت و به چقدر حال کردن با طرف

همان وبلاگ نویسی خودمان می ارزد به هزار تا لایک و پلاسی که معلوم نیست روی چه حسابی می خورد به نوشته ات.
توی این جامعه های مجازی که حتا قلمت را هم می فرساید چه برسد به روحت!

_________________________
باید شروع کنم به آب و جارو کردن وبلاگم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۷
مهدیه جاهد

37


دلتنگ خاطرات عزیز گذشته ام

من را شبیه ساعت دیشب عقب بکش



______________________________________

پاییز هم آمد

دوباره

...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۹
مهدیه جاهد

31

دیروز بالاخره بعد از مدت ها رفتیم سینما.

"هیس دختر ها فریاد نمی زنند"

قرار بود با برادر زاده ها برویم یک فیلم کمدی

اما از آنجا که مهمان آمد و دیر شد مجبور شدیم دست بی اندازیم گردن اولین سینما و آخرین سئانسش را بچپیم تویش

چرا اینجوری می گویم؟ چون سینمایش را از نظر کیفی باید گل بگیرند و تمام.

حالا جدای از بلند گوهای خراب و صندلی های ناجور و صحبت کردن مامورینش با هم وسط فیلم و این که گیر کردیم وسط یک چنین فیلمی

که فکر میکردیم نهایتا یک فیلم درام عشقیست و نبود و صفحه حوادث روزنامه بود

اما

پیشنهاد می کنم حتما این فیلم را تماشا کنید

به نظرم تنها فیلمی بود که کارگردانش یک خانم بود و خالی از پز ها و تز های مسخره فیمینیستی.

خالی از نمایش دادن یک معضل اجتماعی و فحش دادن به زمین و زمان و کسانی که اصلن ربطی ندارند

تنها فیلمی بود که با انصاف فرهنگ غلط جا افتاده بین خودمان را نشانه گرفته بود و با انصاف انگشت گذاشته بود روی یک نقص خودمان که منجر می شود به جنایات خاموش و تباه شدن خیلی از زندگی ها

تنها فیلمی که مظلوم نمایی بی جا نکرده بود.

یکی از فیلم هایی که می شود گفت تویش حق به حق دار رسید و چنان تاثیری روی مخاطب می گذارد که تا مدت ها می تواند ذهن را در گیر خودش کند

همان افسردگی و سر خوردگی را به تو منتقل می کند و حتا به قلیان وا میداردت که فکری به حال این همه اتفاق کنی

فکری به حال این همه باور و تفکری که می تواند دنیایی را زیر و رو کند.

حالا کار به نواقصش هم ندارم

که توی اوج نا امیدی آدم ها همه چیز امید وار کننده بود جز خدا

همه چیز نقش داشت جز خدا

زندانی اعدامی همه چیز داشت جز خدا جز حتا یک قرآن.

بسم الله الرحمن الرحیم هیچ نقشی نداشت جز زمانی که خوانده شد و جای امیدواری حکم قصاص آمد جلوی چشم .

و این که جدیدا بجز فیلم های ماه رمضانی ما توی بقیه فیلم هایمان خدا را حذف کردیم!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۳
مهدیه جاهد

26



خسته شدم از بس گفتم حجاب یک چیز عمومی ست

هر کسی اگر میخواهد اداب اجتماعیش را به جا بیاورد و فرهنگ جامعه نشینی اش را ,موظف به رعایت و برقراری امنیت هم جامعه ای هایش است

خسته شدم از بس گفتم

برادر من , شوهر من,  پدر من , مرد خانواده من و بغل دستی ام و آن وری و این وری ام  توی این همه زن و مرد رنگ و وارنگ و بی فرهنگ امنیت می خواهند

خسته شدم از بس گفتم  مرد های ما  هر چقدر هم که راندن دینشان عالی باشد و دست فرمان مادرزاد باشند بلخره بین این همه راننده ناشی یک از خدا بی خبری می اید و زارپ از سر بی تجربه گی و ناشی گری می کوبد بهش

بعد انجا جواب مصدومیتش را چه کسی می دهد؟

حالم بهم خورد از بس شنیدم اینقدر حجاب را زوری نکنید ما را از دین زده می کنید

باشد قرار نیست و موافق نیستیم که با چماق و زور چادر سرتان کنند یا با حجابتان کنند

اصلن خسته تر از آن هم هستیم که حوصله کنیم این حرف ها را توی کله تان فرو کنیم

نه اینکه نخواهیم چرا

تا اخر عمرمان هم شده منطق جور مینیم و مثال کنارهم می چینیم برای حجاب


اما

یادتان باشد حالمان بهم خورده از این حرف که ما را از دین زده کردید

اصلن به درک که از دین زده شده اید

نه این که شما دین را نخواهید

که دین دیگر شما ا نمی خواهد

مطمئن باشید دین حس دارد

روح دارد

حق انتخاب دارد

او شما را انتخاب نکرده

او نخواسته

صاحبش نخواسته شما در امان باشید

ولتان کرده توی هزار جور زخم و درد و سم و اسید


اصلن دین به شماهایی نیاز ندارد

اما

این را هم یادتان باشد

تمام قوانین امنیتی این مملکت بر اساس دین و برای دیدنداران است

اگر هر اتفاقی برایتان افتاد

شمایی که از دین زده شده اید

حق ندارید مطالبات قوانین دینی برای دفاع از خودتان را داشته باشید

شما به زدگی تان برسید!

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۳:۲۳
مهدیه جاهد

آدم هایی هم هستند که خود به خود در مقابل تو احساس کمبود می کنند

اصلن نه این که بخواهی خودت به آنها القا کنی جوری اند که شرایطی که داری باعث می شود انها توی شخصیتشان یک احساس ضعفی کنند

اتوماتیک


این خیلی خطر ناک است البته نه برای شما

برای خودشان

مثلن من در مقابل چنین آدم هایی لبخند های عاقل اندر سفیه می زنم و توی طولانی مدت ارتباطم را کم رنگ می کنم


این ها بعد از دست دادن چنین حالتی بهشان شروع میکنند یک ماده ای توی مغزشان ترشح کردن به اسم فکر دفاعی

مثلن فکر میکنند که حالا که خودشان فکر کرده اند جلوی تو کم تر هستند پس تو هم داری به همین فکر میکنی

بعد مسلسل وار حتا تا مرز دروغ گفتن و بلوف زدن هم که شده پیش می روند تا به تو ثابت کنند از تو بهترند


به این آدمها که گره های کور توی روحشان دارند فقط لبخند بزنید فقط لبخند

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۳:۰۳
مهدیه جاهد

23


خدا یا
تو شاهدی که توی این ماه عزیزت
ما هی تلاش می کنیم الف بین قلوب باشیم
اما
خیلی هایت فی قلوبهم مرض هستند
چه کنیم با این ها ؟/؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۲:۰۱
مهدیه جاهد

16


چند روز پیش با یکی از علما بحث سر این بود که چرا مشاور ها به مرد متاهلی که عاشق یک دختر خانم شده مشاوره غلط می دهند
و قبل از اینکه ریشه یابی کنند
توی پرانتز( ریشه یابی یعنی بپرسند اصلن تو برای چه با این خانم دوست شدی؟
آیا همسرت از نظر روحی به تو نمی رسید؟
آیا همسرت از نظر جنسی به تو نمی رسید؟
آیا همسرت از نظر مالی تو را در تنگنا قرار داده بود؟ ) پرانتز بسته
صاف رفته و به او حرف های نامربوط زده که باعث شده روحیه این آقای متاهل و آن دختر خانم پاک بهم ریخته شود!!!

وقتی هم معترضشان شدم که این حرف ها همه بهانه ست و مگر زن و مرد قدیم تحت هر شرایطی با هم سر نمی کردند؟ کی و کجا دیده شده که مردی بخاطر این که زنش مثل زنهای تو ی خیابان جاذبه جنسی نداشته سراغ دیگران می رفته و یا اگر می رفته این قدر وقیحانه و جانبدارانه و محقانه می رفته و این قدر واضح ؟کلن این جور آدم ها دنبال بهانه ی کار زشت خودشان هستند و شما مشاور ها خوب بهانه ای دستشان داده اید و  از این دست حرفا
توی روی ما گفتند که مشکل شما خانم ها این است که چند همسری را قبول ندارید...!!!
گفتم چند همسری اسلام برای این است که فحشا برچیده شود و هزار و یک دلیل  پوشانیدن گناه نه اینکه با این بهانه های واحی باعث شود هر کس هرکاری دلش می خواهد بکند و اساسن کانون خانواده را با تمام قوا ببرد زیر صفر
ضمن این که فرهنگ ایرانی این اجازه را به مرد و این توان را به زن نمی دهد که زن دیگری را شریک شود با مردش
تازه چند همسری
یعنی زن محرم زن عقدی
نه این که شما به این بهانه که زنم از نظر روحی یا هرچیزی دیگر به من نمی رسد من مجازم هر گناهی ( بخوانید غلطی) انجام دهم ( بخوانید بخورم)!!
جناب حاج آقا فرمودند
شما به همان دلیل که گفتم نمی فهمید و بهتر است بحث ادامه پیدا نکند


پ.ن:
1.نمی دانم من چه چیزی را نمی فهمم ! شما اگر فهمیدید بفرمایید
2. نمی دانم این اسلام آمده که برای خیلی ها معجزه کند
معجزه ی زیر ابی رفتن
معجزه ی بند و تبصره ی هرجور دلم می خواهد
معجزه ی برداشت شخصی
3. مثل برداشت ما!! از صحبت های آقا. من در آوردی و لج درآر
4. بعضی چیز ها را فقط حاج آقا ها می فهمند و بقیه مردم با هر سطح درکی از فهمیدن آن عاجز هستند.
خوش به حال حوزه علمیه
5. خیلی حرف های دیگری هم دارم که مانده توی گلویم
اما هم بیشتر عصبانی میشوم با نوشتنشان هم نوشته طولانی می شود
 و از آ ن جای که خودم حوصله طولانی خوانی را ندارم این توقع را هم از هیچ کس ندارم.


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۳
مهدیه جاهد

15

بعضی وقت ها هم باید ورودت را با صدای بلند اعلام کنی

چنان که صدایت بپیچد توی دالان های قلبت

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۹
مهدیه جاهد

14

وبلاگ نویسی هم انگار دمده شده

دیگر هیچ کس به خودش حوصله نمی دهد بنشیند توی وبلاگ چند سطر مفصل بنویسد

انگار همه نوشته هایشان هم کنسروی شده

ختم می کنند به یک جمله الی چند خط در جامعه های مجازی نوشتن و امید به لایک یا پلاس یا پسندیدن

عده ای که حتا اگر نقطه هم بگذاری می پسندند و لایکت می کنند

دیگر انگار خیلی ها یادشان رفته وبلاگ زمانی شور نوشتن بود

حالا جز سردی کلمات چیزی به جانمانده...


******

امروز رفته بودیم عروسی

عروسی یک فامیل خیلی دور

از لحاظ خرج شاید می شد گفت خوب بود

مهمانی خیلی ساده پذیرایی با یک لیوان شربت و نهایتا شام

اما

گویا بین خانواده عروس و داماد قراری بود

که خرج مهمانی را پدر عروس بدهد در عوض هر چه کادو و شاد باش به عروس می دهند باشد برای خانواده عروس..


و گویا قراری پنهانی هم بین قوم عروس

هر کس امد فقط به عروس کادو داد

حتا پدر خودش

نیم نگاهی هم به دامادش نکرد

گویی از این جیب به آن جیب کرد پول هایش را...



نمی دانم این جور خانواده ها که به خیال خودشان زرنگی میکنند

فکر نمی کنند که بحث یک عمر زندگی کردن دو خانواده با هم است وهمه چیز به شب عروسی ختم نمی شود

و تازه شروع خیلی چیز هاست؟



******************

همین حول و حوش بود که روح اون مرحوم که در حال صرف شام بود گفت

بجای این گروه ارکستری که آوردند و سه ساعت توی مغز ما کوبیدند یک شیرینی میگرفتند دهان مهمانشان شیرین می شد

نه اینکه با رقص عرق همه را در آوردند...

شایان ذکر است که روح اون مرحوم از خجالت ارکستر در آمدند از بس نمی شد از وسط جمعشان کرد

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۲:۱۹
مهدیه جاهد