۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۸
50
هیچ وقت فکر نمی کردم "بیست و هشت"
بشود عدد عمرم!
بشود سال ِ روز هایی که گذرانده ام.
بیست و هشت سال بگذرد از اولین باری که کوچک و ضعیف دنیا آمده ام.
بیست و هشت سال بگذرد از پیر تر شدن مادرم!
از خمیده شدن پدرم!
روز هایی که فکر میکردم بیست شدن عمر چقدر دور است چقدر زیاد است ,حالا هشت سال بر آن اضافه شده است و گذرش را اینچنین
در بی حسی و شتاب , حس نکرده ام.
با هر بهاری که امده است و طراوت بخشیده است و نو کرده ,عمر من یک سال گذشته است و کهنه تر شده است و پیر تر...!
تا بگذرد!
۹۳/۰۱/۱۰
موفق باشید..