تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

تا صبح تابناک اهورایی

دل نوشته گاه کمی خصوصی تَرَک

در میان حجم کلمات وقتی گم شوی خودت می شوی کلمه
خودت می شوی توضیح
حتا نگاهت می شود کتاب کتاب حرف
این گم شدن را دوست دارم
این کلمه شدن را
که خدا به کلمه قسم خورده ست
آخرین مطالب
  • ۹۵/۱۱/۱۷
    82
  • ۹۴/۰۸/۰۹
    81
  • ۹۴/۰۳/۲۰
    80
  • ۹۴/۰۳/۱۷
    79
  • ۹۴/۰۱/۲۴
    78
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    77
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۳/۰۶/۲۹
    73
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۲۰
    16
  • ۹۲/۰۶/۰۴
    33
  • ۹۲/۰۳/۲۸
    12
  • ۹۱/۱۱/۰۳
    7
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۳/۰۷/۱۵
    74
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9
محبوب ترین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۱۸
    10
  • ۹۲/۰۶/۲۰
    34
  • ۹۳/۰۸/۲۰
    75
  • ۹۳/۰۹/۰۵
    76
  • ۹۲/۰۵/۰۶
    28
  • ۹۱/۱۰/۳۰
    6
  • ۹۲/۱۰/۱۵
    47
  • ۹۱/۱۱/۱۰
    9
  • ۹۲/۰۶/۰۴
    33

53

دوکلمه با بی حجاب های توی پستوی خیابانها اسیر شده!!!!



حوصله ندارم بحث کنم که حجاب خوب است یا خوب نیست

قدرت تحلیلش را هم دارم اما حس و حالش را ندارم

فقط

یک نکته برای آن دسته از عزیزانی که فکر میکنند یواشکی زندگی کردن و خوشی کردن شده جزو کارهایی که سلب ازادیشان کرده!


کلمه ی یواشکی را برای وقتی استفاده میکنند که وقتی می خواهی کاری انجام دهی نتوانی

شما که هرجور دلت خواسته بیرون آمدی دیگر چرا کلمه ی یواشکی را زدی نابود کردی؟

 

می خواهم بگویم آدم وقتی کلمه ای را حرام! کاری میکند که واقعا مفهوم ان کلمه روی ان کار بخوابد

وگرنه بازی با کلمات کار هر بچه دبستانی ست

منتها اینکه چقدر بتوانی با آن کلمات تاثیر بگذاری مهم است

عزیز دلم تاثیر که نگذاشتید هیچ

خودتان را مضحکه و ملعبه ی دست یک عده ای کردید که به مخالفت با همان ها این ازادی یواشکی تان را راه انداختید

بماند که هم فکران خودتان هم دست به تمسخرتان زده اند

شاهد بر مدعا هم پیج آزادی یواشکی مردان!

بد نیست نگاهی به آن در فیس بوکی که خودتان پیج تویش راه انداختید بی اندازید!



کلمات آنقدری که فکر میکنید پیش پا افتاده نیستند

از این به بعد توی انتخابشان بیشتر دقت کنید تا بجای تبلیغ علیه خودتان ضد تبلیغ نکنید!



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۴
مهدیه جاهد

51

دور و زمونه ای شده که باید برگردی بگی

ببخشید که تو ...خوردی!


________________________________


دوستام رفتن از نمایشگاه کتاب برام کتاب خریدن فرستادن!

:)

رفیق یعنی این.

_________________________________


اسم یکی از دختراش بنفشه س
یکی نسترن یکی نسرین یک دختر دیگه هم داره میگه گل بهاری پیشنهاد بدین
منم گفتم گل میمون
نزدیک بود پاشه بزنه تو دهنم!
خب به منچه من گل پیشنهاد دادم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۰
مهدیه جاهد

50

هیچ وقت فکر نمی کردم  "بیست و هشت"

بشود عدد عمرم!

بشود سال ِ روز هایی که گذرانده ام.

بیست و هشت سال بگذرد از اولین باری که کوچک و ضعیف دنیا آمده ام.

بیست و هشت سال بگذرد از پیر تر شدن مادرم!

از خمیده شدن پدرم!


روز هایی که فکر میکردم بیست شدن عمر چقدر دور است چقدر زیاد است ,حالا هشت سال بر آن اضافه شده است و گذرش را اینچنین

در بی حسی و شتاب , حس نکرده ام.


با هر بهاری که امده است و طراوت بخشیده است و نو کرده ,عمر من یک سال گذشته است و کهنه تر شده است و پیر تر...!


تا بگذرد!


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۸
مهدیه جاهد

49

بعضی وقتها که در مقابل بعضی حرف ها آدم سکوت می کند به این معنی نیست که منطق آن حرفها قانعش کرده
به این معنی ست که آن منطق اینقدر فاجعه ست که با حرف درست نمی شد لاجرم باید سکوت کرد.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۴
مهدیه جاهد

48



یکم- خب دیگر الان بچه های دهه هفتادی و هشتادی و حتا نودی !! درک میکنند چرا ما دهه شصتی ها

هی می گوییم ما نسل سوخته ایم؟
یک بار که توی صف سبد کالای آقای تدبیر بایستند و له شوند می فهمند :)


دوم:الحمدلله والمنه سبد کالای دولت "تحقیر و قپی" به ما تعلق نگرفت!

دولت برنج هندی...


سوم:کارمان به جایی رسیده توی این سرما که وقتی در یخچال را باز میکنیم هرم گرما می زند توی صورتمان

بس که تمام اتاق ها فریزرند!


چهارم: ما و کنار آمدن با زمستان...معلوم می شود کرسی ماست؟


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۴
مهدیه جاهد

47

هنوز هستند  آدم هایی که شب بیست و هشت سفر بروند حرم

و با هر گروه از ادم ها که روضه وداع می خوانند بنشیند

گریه کند و نوحه بخواند

هنوز هستند

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۴
مهدیه جاهد

46

نمی دانم چرا خیلی ها هی اصرار دارند مراسمات زیبای ایرانی را مقابل مذهب قرار دهند

نمی دانم چرا این آدم ها نمی توانند تعادل برقرار کنند و ارتباط بین خیلی چیز های خوب

کارشان شده که فقط اخم هایشان را بکشند توی هم و هی بگویند فلان چیز بد است و فلان چیز که _ما می گوییم_ خوب

بعد هم دستشان را بکشند به محانشان شادی هم پر چادرشان و م ی آدم ها را شمر و یزید و ابن ملجم کنند

بترسید از روزی که در محضر خدا بخاطر تلاش برای گرفتن مقام خدا دستگیرشوید...!




یلدا

دیشب

جای همه خالی :)

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۴:۳۲
مهدیه جاهد

45

آن اول ها که کرسی بوده و قصه های تعریف کردنی و فال حافظ و پند و نصیحت که ما نبودیم
بعد که شده دوران برق و کتاب خوانی و تا دیر وقت چیز نوشتن و رادیو گوش دادن ما تازه آمدیم
بعد شده دوران تلویزیون و نوار قصه و ضبط صوت و قصه  وما بزرگ شدیم
و همه ی این مدت خانواده دور هم بوده اند
کنار هم بوده اند
اصلا اصلش به این بوده که خانواده دور هم باشد
مزه اش به این بوده که سر روی زانوی بابا نشستن بین دوتا دختر اخری دعوا بشود و برادر بزرگتر آخرش بیاید و پادر میانی کند و خواهر کوچکتره را بگیرد روی زانوی خودش
تمام حیثیتش به این بوده که وقتی مادر می گوید بچه ها میوه همه بپرند کنار بخاری یا بپرند توی حیاط روی فرش کنار حوض یاتخت کنار دیوار وهندوانه بخورند و سر گل وسطش متکا توی کله هم بکوبند یا پرتغال بخورند و با پوستش روی لبه های مداد تراش تار عنکبوت درست کنند .
...
بعدش هم که اینترنت امدو وموبایل و خانواده از هم پاشید
مادر که صدا میکند هیچکس حواسش نیست
همه دارند با چند نفر دیگر دور تر ها
خیلی دور تر ها از خودشان و صدای مادرشان حرف می زنند
بی صدا بی لحن بی خانواده...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۰:۱۰
مهدیه جاهد

44

ضمیر متصل غایب

ضمیر همیشه


رسیده اند به جدت

مسافران همیشه

-----------


دل هایی که حالا راهی دیارت می شوند

می روند


قدم به قدم نزدیکت می شوند

تا چهل روز دوری ت را به خواهرت سر سلامتی دهند


و ما

چاره نداریم

جز

بوسه زدن به قدم هایشان


شاید روزی ما هم

بوسه زنان بر خاکت

 بیاییم...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۲۵
مهدیه جاهد

43


مثل آدم هایی که تکنولوژی حالشان را به هم زده ست و می خواهند روی بیاورند به غار نشینی
این جامعه های مجازی هم حالمان را به هم زده ست و می خواهم برگردم به وبلاگ نویسی

ذوق هفتگی فکر کردن به یک موضوع و انتظار شیرین باز کردن صفحه مدیریت و دیدن چند تا کامنت.
رفتن توی وبلاگ دوستان و خواندن نوشته ها و افکار شان
و انس گرفتن به قلمشان بدون این که بدانی چه کسی پشت آن قلم است
کامنت دادن به نوشته به موضوع به محتوا
نه به شخص و
به شوخی و به چت و به چقدر حال کردن با طرف

همان وبلاگ نویسی خودمان می ارزد به هزار تا لایک و پلاسی که معلوم نیست روی چه حسابی می خورد به نوشته ات.
توی این جامعه های مجازی که حتا قلمت را هم می فرساید چه برسد به روحت!

_________________________
باید شروع کنم به آب و جارو کردن وبلاگم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۷
مهدیه جاهد