61
مدت ها بود منتظر بودم دوستانم _ که اکثرشان هم غیر مشهدی هستند_ برایشان شرایط زیارت جور شودو بیایند تا به همین هوا من هم ببینمشان
و دلتنگی هایم رفع شود
حالا که چند تاییشان با هم امده اند
جوری گیر کردم و شرایطی دارم که خیلی سخت میتوانم با آنها وقت بگذرانم
اما خب
همینکه الان احساس میکنم همینجایند خودش خوب است
________________--__________________--______________--_____________--
دلم برای روزهای شلوغ حرم تنگ شده
روزهایی که حضور مهربان امام مهربانم را بیش از بیش حس میکردم
حرم لبریز زائرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
وحالا هرکدام آرام
زبان وا کرده در این ازدحام، آرام:
"ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا
به بیخوابی دوچشم خویش را مجبور کردم من،
به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من،
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را"
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت،
یکی بالای گلدسته اذان می گفت،
یکی بغض میان آه را می گفت،
یکی هم خستگی راه را می گفت،
جوان زایری در گریه هایش"آمدم ای شاه" را می گفت.
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ،
دلگیر حرم هستند،
همانهایی که جاماندند و حالا پاى تصویر حرم هستند.
نمیدونم حس خوب سالی چندبار زیارتی که ما میایم و شما هم درک میکنین یا نه.ولی تو شهر امام نفس کشیدن لطف خودشو داره